۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

از كجا شروع كنم؟!

سلام،
واقعا اينقدر خبر دارم كه نمي دونم از كجا بايد شروع كنم.
اول از همه اندك آدم هايي كه وبلاگ منو مي خونين، من روبه خاطر اينكه ديردير مي نويسم، ببخشيد... نمي دونم من خيلي دوست دارم كه خاطراتم رو بنويسم و هميشه دوست داشتم يه وبلاگ داشته باشم، اما نمي دونم چرا يه چيزي توي اين پروسه نوشتن خاطرات توي وبلاگم هست، كه زياد دوستش ندارم... هنوز نمي دونم اون چيه... مي ذارمش براي مرحله بعدي كشف خودم!
خب، نيگا، هنوز هيچي نگفتم، چقدر شد، والا نوشتن وقت مي خواد، وقت درست حسابي تا ماستماليزيشن نكني...
امروز دقيقا نهمين روزيه كه حامد (داداشم) رفته تهران و هفتمين روزي كه مدينه هست... خيلي جاي خوبي رفته مي دونم، اما من دلم براش تنگ شده، من عاشق برادرام هستم... به لوك خوش شانس (حميد، برادرم) سر بزنيد...
در ضمن يه خبر عالي: آخرش انتظارها به پايان رسيد (!) و فيلم "هميشه پاي يك زن در ميان است" با بازي مهران مديري، به سينما جام جم يزد اومد. (تا حالا بهتون گفته بودم كه يزد زندگي مي كنم؟) و جو گيري رو داشته باشيد: همون لحظه به چند تا از دوستام اين SMS رو زدم:
There's Always a Woman's Footprint with Mehran Modiri on at JameJam Cinema.
به قول خودمهران مديري: من در جو گير شدن استادم!

اما همه چي به خبرهاي خوش ختم نمي شه... اينو نمي تونم به عنوان يه خبر بد تعبيرش كنم، اما از حالا، يعني تصميم گرفتم از همين امروز يه برنامه درست حسابي بريزم و خوب رياضي بخونم كه 19 ام مرداد امتحان هست... برام دعا كنيد ديگه اين دفعه ارده ام درست حسابي باشه... من واقعا از اين لحاظ مشكل دارم، اراده ندارم... همه اراده پولادين دارن، ما اراده كاهي!
خب ديگه كم كم برم... كار دارم.
شب و روزتون خوش!
ضميمه: هميشه پاي يك زن در ميان است رو خوب به انگليسي هجي كردم؟!


۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
از اینکه به وبلاگ خودتون تشریف آوردید بی نهایت ممنون و سپاسگزارم و خوشحالتر خواهم شد که تشریف بیاورید وردپرس برای ادامه کار وبلاگ نویسی.
موفق باشید.