۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

I'm sorry!

وقت به خير...
واقعا متاسفم كه اين اين همه وقت ننوشتم. فكر كنم دليلش فقط تنبلي باشه... يه عالمه ايميل دارم كه بايد جواب بدم... من يه روزي عشقم اين كارها بودها، اما حالا بيشتر دوست دارم كارهاي علمي بكنم. اين Maximum شده همه فكر و ذكرم... در ضمن مي خوام يه پرو‍ژه در باره منطق فازي انجام بدم و فعلا دارم مقدماتش رو مطالعه مي كنم....
اما خبر هاي مهم: داداش حامد اومد. يوهوووووووو. اومد با كوله باري از خاطره!
كتاب هري پاتر و يادگاران مرگ رو خوندم. من همون هفته اولي كه منتشر شد، توي اينترنت يه عالمشو خوندم. اما وقتي ديدم چشمام هي اشك مياد، بي خيالش شدم. و چه بي خيالي كه تا دو هفته پيش تو فكرش نبودم...! اما، واقعا شاهكار بود. به نظر من همچين اثر ادبي اي تا سالها ديگه هم نظير نداره. چقدر قشنگ وبه حا همه چي معلوم مي شه. از همين جا به جوانا كتلين رولينگ تبريكاتمو عرضه مي كنم. خلاقيتت حرف نداره، خانم رولينگ!!
و اما، افتتاحيه المپيك، خيلي قشنگ بود... من كه خيلي لذت بردم... اما يه كم sense of worrying گريبان گيرم شده بود. من يك شنبه امتحان رياضي داشتم. تو اين گير و دار (يا به قول بر و بچ in the trenches) كه داداشم اومده بود و همه مي اومدن ديدني، و المپيك هم شروع مي شد، حالا مهمون از بندر برامون رسيده بود و بنده پنج شنبه، لاي هيچ كتابي رو به جز Harry Potter باز نكردم. اما خدا رو شكر، امتحانو دادم و از شرش رها شدم... ديگه رياضي اول تموم شد...
خيلي خوب، ديگه وقت رفتنه... راستي، امروز مي خوام يه شعر بذارم كه خيلي ازش خوشم مياد... اميدوارم ازش درس بگيريم...
عيدتون مبارك، شاد باشيد!


آن كس كه نداند و نداند كه نداند در جهل مركب ابد الدهر بماند
آن كس كه نداند و بداند كه نداند لنگان خرك خويش به منزل برساند
آن كس كه بداند و نداند كه بداند بيدارش نماييد كه بس خفته نماند
آن كس كه بداند و بداند كه بداند اسب شرف از گنبد گيتي بدواند

۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

از كجا شروع كنم؟!

سلام،
واقعا اينقدر خبر دارم كه نمي دونم از كجا بايد شروع كنم.
اول از همه اندك آدم هايي كه وبلاگ منو مي خونين، من روبه خاطر اينكه ديردير مي نويسم، ببخشيد... نمي دونم من خيلي دوست دارم كه خاطراتم رو بنويسم و هميشه دوست داشتم يه وبلاگ داشته باشم، اما نمي دونم چرا يه چيزي توي اين پروسه نوشتن خاطرات توي وبلاگم هست، كه زياد دوستش ندارم... هنوز نمي دونم اون چيه... مي ذارمش براي مرحله بعدي كشف خودم!
خب، نيگا، هنوز هيچي نگفتم، چقدر شد، والا نوشتن وقت مي خواد، وقت درست حسابي تا ماستماليزيشن نكني...
امروز دقيقا نهمين روزيه كه حامد (داداشم) رفته تهران و هفتمين روزي كه مدينه هست... خيلي جاي خوبي رفته مي دونم، اما من دلم براش تنگ شده، من عاشق برادرام هستم... به لوك خوش شانس (حميد، برادرم) سر بزنيد...
در ضمن يه خبر عالي: آخرش انتظارها به پايان رسيد (!) و فيلم "هميشه پاي يك زن در ميان است" با بازي مهران مديري، به سينما جام جم يزد اومد. (تا حالا بهتون گفته بودم كه يزد زندگي مي كنم؟) و جو گيري رو داشته باشيد: همون لحظه به چند تا از دوستام اين SMS رو زدم:
There's Always a Woman's Footprint with Mehran Modiri on at JameJam Cinema.
به قول خودمهران مديري: من در جو گير شدن استادم!

اما همه چي به خبرهاي خوش ختم نمي شه... اينو نمي تونم به عنوان يه خبر بد تعبيرش كنم، اما از حالا، يعني تصميم گرفتم از همين امروز يه برنامه درست حسابي بريزم و خوب رياضي بخونم كه 19 ام مرداد امتحان هست... برام دعا كنيد ديگه اين دفعه ارده ام درست حسابي باشه... من واقعا از اين لحاظ مشكل دارم، اراده ندارم... همه اراده پولادين دارن، ما اراده كاهي!
خب ديگه كم كم برم... كار دارم.
شب و روزتون خوش!
ضميمه: هميشه پاي يك زن در ميان است رو خوب به انگليسي هجي كردم؟!


۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

باز هم رفت و پاسش داشتيم...

زندگي علاوه بر اينكه صحنه يكتاي هنرمندي ما باشد، قصه بودن و بي فروغ بودن، و رفتن و درخشيدن است...
من هميشه خسرو شكيبايي رو به عنوان يك بازيگر مي شناختم، يعني راستش به جز مهران مديري اصلا به هيچ كدوم از بازيگر هاي ديگه زياد دقت نمي كردم و واسم مهم نبود كه چي و چطوري كار مي كنن، اما حالا كه خسرو شكيبايي رو از دست داديم، چقدر در كارهاشو و منشش دقيق شدن و شدم و اين بار من از همه بيشتر خودمو مقصر مي دونم، اگه قبلا به اخلاق و حرفه اي بودن اين بازيگر بزرگ پي برده بودم، براش بيشتر دعا مي كردم، بيشتر بهش احترام مي ذاشتم، و بيشتر دوستش مي داشتم، اما چه حيف كه ديدن ويژه برنامه دو قدم مانده به صبح بايد منو بيدار كنه، و به يادم بياره كه او به جز اين كه يه بازيگرتوانا و قدر باشه، بزرگوار و محترم هم هست... چه حيف كه ديشب صحبت هاي رسول صدر عاملي، سيروس الوند و ... بايد منو آگاه از توانايي ها و منش هاي اين هنرمند گرانقدر بكنه... خدا بيامرزدش...
من واقعا تا ديشب نمي دونستم كه خسرو شكيبايي اين قدر طبيعي بازي مي كنه و اين قدر خوب در نقشش جا مي گيره، مي دونم دارم بد مي نويسم، اين به اون دليله كه من واقعا از موقع شنيدن اين خبر غمگينم، و در ضمن هنوز شوكه ام... و ناراحتم كه تا بود هيچ كدام از فيلم هايش را نديدم و حالا كه رفته تصميم مي گيرم كه آنها را روزي تماشا كنم... چون ديشب با ديدن تكه هايي از آنها شيفته شان شدم...چه حيف...
و اگر تجربه كرده باشيد درك مي كنيد كه چقدر بد است كه براي اولين بار بعد از كلي انتظار آهنگ جديد سياوش را بشنويد و از آن لذت نبريد به خاطر فقدان كسي كه با رفتنش متوجه بودنش شديد...
و شكيبايي به همان جا رفت كه خود مي گويد...

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

كلاس رياضي، چرا؟ چگونه؟

سلام دوستان، چه خبر؟!
وبلاگم رو با لينك كردن چند تن از دوستان ارتقا بخشيدم... بهشون سر بزنيد...
من خبر جديدي ندارم... چرا فردا مي خوام به مناسبت تولد مامانم كيك درست كنم... سورپرايز!! اينم آدرسش:
http://www.ashpazonline.com/cook581.html
در ضمن فردا كلاس رياضيم هم شروع مي شه... خدايا من حوصله ندارم باز بشينم رياضي بخونم...
از كلاس زبانمون هم داريم نهايت لذتو مي بريم. خيلي خوبه... فقط كاش بيشتر بهمون مشق شب مي دادن، من خيلي زبان انگليسي رو دوست دارم، و دوست دارم توي خونه هم كار كنم همش... اما خب، تا نت داري، غم نداري!
پس فعلا، باي!

۱۳۸۷ تیر ۱۱, سه‌شنبه

har dam az in bagh bari miresad!!

har ruz ye moshkel: keyboardam farsi nemishe emruz, asab vasam ja nazashte akhe!!az finglish ham motenafferem!!
pas, bye felan

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

حله!

اي ول درست شد!!
سلام، چرا قسمت نظرات خرابه خدايااااااا!

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

روز مادر هزار بار مبارك!!

سلام
روز مادرمون، مادرتون، مادرشون مبارك!
من واقعا نمي دونم بايد چه طوري از مامانم براي همه زحماتش تشكر كنم! مطمئنم هيچ وقت در توانم نخواهد بود تشكر از اون به خاطر زحمت هايي كه طي ساليان دراز برام كشيده... فقط مي تونم اينو بگم: مادر جان، روزت هزاااار بار مبارك. ان شاالله سايت هميشه بالاي سرم باشه!
آهنگ روز دو شنبه: دو پنجره از گوگوش كه بالاخره پيداش كردم و دانلودش كردم و به مامانم هديه اش دادم، چون اين آهنگ خيلي واسش خاطره داره و خيلي وقت بود كه گوشش نداده بود...
و ديروز از حميد عسگري كه اسمش فكر مي كنم پرونده باشه... خيلي مسخره است. از فرط مسخره بودن به عنوان آهنگ روز انتخاب كردمش!! همش مي گه كشتمش، كشتمش!!
روزتان خوش!

۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

منو ببخشيد!

سلام
اميدوارم منو ببخشيد كه اين همه وقت ننوشتم... پست قبلي درددلم بود كه اگه نمي گفتمش چيزي نمي شد اما دوباره دپرس مي شدم... من مي خواستم اينو همون اولا بگم: من از اين وبلاگ استفاده مي كنم تا عقايدمو، باورهامو، و چيزهايي كه همه جا و به همه كس نمي تونم بگمو، اينجا بنويسم و چه قدر از اين بابت خوشحالم... و به زودي مي نويسم از چيزهايي مثل علاقه بيش از حدم به مهران مديري، به زبان انگليسي، به ... و خيلي چيزهاي ديگه... اما حيف كه خيلي هاشم نمي تونم بگم، واااي كاش يه روزي برسه كه بتونم همشونو بدون هيچ ترسي بگم...
من پريشب طي يك عمليات ضربتي و شگفت انگيز و طي سه سوت در موسسه زبان كيش ثبت نام شده و ديروز اولين جلسه رو گذروندم.
قضيه از اين قراره: من پريشب به مامانم گفتم كه بريم براي خريد بستني و سي دي توكيو بدون توقف (چون توش مهران مديري بازي مي كنه!!) و هم چنين ثبت نام براي تعيين سطح به كيش بريم... (ديشب، ديشب، ديشب مثل هر شب خواب ديدم كه توي كيشم!!) در اونجا گفتن مي خواي الان تعيين سطح شي؟ ما هم گفتيم آره! و بدون داشتن هيچ گونه confidence (!) بنده تعيين سطح شده و پس از دادن 3 عدد سوتي ناقابل در ترم PI4 قبول شدم! و عجيب تر آنكه: ترم اول تابستان شروع شده بود و خانم آ. گفت از پسش بر مي آي. برو تو همين ترم كه از خرداد شروع شده و ما هم اولين جلسه رو ديروز رفتيم
سوتي ها: 1 و 2: دوبار گفتم جان؟!؟ 3. فراموش كردن معني كلمه Regret!!
در ضمن آهنگ هاي روز تولد (سه شنبه اون هفته): من برات بيس مي زنم كه خيلي قشنگه! (از سامي يار يا همچين چيزي).
باي

۱۳۸۷ خرداد ۲۹, چهارشنبه

مرد متفاوت


بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم بدانند که بودیم
وقتی اسم دکتر علی شریعتی به میان می آید، یاد چه می افتیم؟ حتما یاد عکسی از او با کراوات، که آن را احتمالا در اینترنت یا روی جلد کتاب هایش دیده ایم؛ یا شاید اگر واقع بین تر باشیم یاد اندیشه ها و اعتقادات او می افتیم و با خود می گوییم: بله، دکتر شریعتی با خیلی ازخرافات و اعتقادات بی اساس مخالف بود. اما به راستی چند نفر از ما به یاد می آورد نام کتاب های او را، چند نفر از ما یاد برنامه هایی می افتند که از او بگویند و اندیشه هایش را بررسی کنند؟ اصلا امکان دارد که به یاد آوریم که در تلویزیون بیوگرافی و زندگی او را تجزیه و تحلیل و سختی ها ومشقت هایش را بیان می کنند؟
حال، امروز که سالروز شهادت اوست، کدام برنامه تلویزیونی را تماشا کردید که از او بگویند و سالروز شهادتش را بهانه ای کنند برای پیش کشیدن باورهایش و مطالعه و بررسی آنها؟ مگر شبکه چهار که با گفتن بیوگرافی کوتاهی از او یاد او را زنده می کند. تازه، شبکه چهار معمولا کمترین بیننده را دارد. چرا؟ چون تنها شبکه ای است که گاهی از روشن فکرانی چون دکتر شریعتی می گوید؟ یا چون شبکه ای است که علم و ادب را مهم تر از سریال و ... می داند؟ اگر جواب مثبت باشد، آیا جای تاسف نیست؟
از نظر من دکتر شریعتی از خیلی جهات متفاوت بود. او متفاوت بود از نظر کار و تلاش و فعالیت های سیاسی؛ او متفاوت بود از نظر ایمان و اندیشه ها و اعتقادات دینی؛ و او متفاوت بود چون در بود و نبودش او را آن چنان که باید و شاید پاس نداشتند. وقتی که بود با خفقان و زندان و
تبعید آزارش دادند و حال که نیست با سکوت و تنها گذاشتن کتاب ها و اندیشه هایش برای خاک خوردن...


۱۳۸۷ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

خاطره

سلام من عجله دارم باید برم. امشب تولد دوست عزیزم ص. دعوتم. پس هر آهنگی که اونجا شنیدم و دوستش داشتم رو می ذارم. در ضمن یک شنبه و دوشنبه آهنگ روز نداشتیم!!
این فایل رو امروز در حین مرتب کردن داکیومنتم پیدا کردم که مال اول راهنماییم هست. البته شما زیاد جدی نگیریدشا!!
پس فعلا!

عنوانش: چه خبر، چه اوضاع؟


هيچي,سلامتي! فعلاًَ كه توي مدرسه ي فرزانگان درس مي خوانم. و نمرات درخشاني هم نظير 11,12و يا تك رقمي را كسب مي كنم! به خدا خودم هم نمي خواهم , تلاش خود را هم مي كنم اما نمي دانم چرا!دررياضي اي كه شنبه گرفتند و وقت را به سلامتي بسيار كمتر از حد لازم دادند. براي همين است كه نمره ي تك مي آورم! امروز يكشنبه است. قرار بود ديروز جواب را بدهند اما اوروز هم ندادند. ديگر هم رياضي نداريم خدارا شكر تا پنج شنبه! كه فكر مي كنم ديگر حتماًَََ جوابها را بدهند. حالا از اين حرفهاي غم انگيز و گريه آور نزنيم بهتر است!
امروز دوباره رفتيم نمازخانه و الگو يابي هاي جزوه را كمي حل كرديم. يك مساله خيلي سخت رياضي را داد كه از اين قرار بود :
در مربع 8×8 شطرنج چند مربع وجود دارد؟
به خدا مردم از بس جمع و تفريق كردم! و آخر هم به نتيجه نرسيد جز در لحظه ي آخر كه آن هم فكر مي كنم درست بود. طبق معمول گروهي كه مهتاب در آن بود اولين گروهي بود كه موفق شد. كه سر اين مساله ماجراها رخ داد! بعددش هم گروه توان موفق به شكافتن هسته ي اتم صفحه ي شطرنج شدند!!!حالا ديگه بي خيال! (باز هم علامت تعجب)
آمدم خانه و سريال عشق گمشده را ديدم , ناهار را كه پلو و كباب بود را خوردم و به راحتي گرفتم , خوابيدم تا ساعت 7 ! و بعد به زور ح. و مامان بيدار شده و شير خرمايم را خوردم. بعد هم صورتم را {اینجا تموم می شه{

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

سلام.
امروز تعطیل شدییییییم!!! ای ول! دیگه تا دوشنبه آینده که کارنامه ها رو بدن، دیگه خیالم راحته. البته امیدوارم بعدشم خیالم راحت باشه! ):
خب، امروز می تونم تا موقعی که داداشم نیومده یه دل سیر بنویسم!! امروز امتحان شیمی داشتیم. خیلی سخت بود، چون اصلا معلم خودمون سوال ها رو طرح نکرده بود، وگرنه اون بیچاره سخت سوال طرح نمی کنه! دیگه این که ... وااااای باید برم.
راستی: آهنگ شنبه: وقتی تو نیستی از ابی که خیلی به آدم حس می ده، چون شعرش خیلی قشنگه!
و دیروز: یه آهنگ قشنگ از سیاوش شمس که اسمشو نمی دونم شاید هدیه ایرون یا چیز دیگه ای باشه، اما شعرش با صفا و قشنگه!
بای بای!

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

نوری تا ابدیت!

سلام، پس از مدتی غیبت!
اول خیال خودمو راحت کنم: آهنگ روزهای پنجشنبه و جمعه، 23 و 24 خرداد: نوری تا ابدیت از گروه آریان! واااای، چقدر قشنگه!!
I love it! الانم دارم گوشش می کنم. Because I'm there to say the words, I love you!!
پس فردا امتحان شیمی دارم، که آخرین امتحانم هست. وای، من از شیمی 1 متنفرم، اصلا اسمشو همه چی می شه گذاشت جز شیمی: فیزیک، نجوم، علوم زیست محیطی و ...! در ضمن خیلی حفظیه!
خب منو مامانم داریم تا چند دقیقه دیگه می ریم خونه دختر خاله شیوا که تازه به جرگه متاهلان پیوسته.
خب باید برم نماز بخونم. به قول مامانم تو همه ی کاراتو که کردی تازه یادت می آد نمازی هم در کار هست!!
به قول دوست گلم، مریم عزیزم:
شاد باشید و شادی بخش!

۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه

سخنی چند با مخاطبین اندک

روز به خیر.
چرا گفتم مخاطبین اندک؟ چون تا حالا آدرسشو فقط به چند نفری دادم که اونا هم هنوز نظر ندادن!
چرا اسم این وبلاگو گذاشتم دل خوش کنک های آنا؟ چون من دلم به همین درد دل ها خوشه. یعنی وقتی درد دل هامو به یکی می گم، خیلی سبک تر می شم. در ضمن اسم مستعارم هم آناستازیا یا به اختصار آنا هست!
فردا امتحان ادبیات دارم که از دروس مورد علاقمه!
دیگه اینکه امشب برنامه مورد علاقم پخش می شه! یوهووووووووو!
و آهنگ روز چهارشنبه 87.3.22: Tonight is the night از Thomas Anders
شاید باورتون نشه، اما هنوز امروز این آهنگو گوش نکردم! اما به این دلیل انتخابش کردم که این آهنگ روزهای چهارشنبه هست. البته مادامی که نکته ای که توی همین پست بهش اشاره کردم، برقرار باشه! گرفتین؟؟
فعلا!

ضمیمه: هیلاری در وضعیت های متفاوت:

۱۳۸۷ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

معرفی آهنگ روز

سلام، من قراره هر روز یه آهنگ رو به عنوان آهنگ روز انتخاب کنم، چون عاشق موسیقی هستم.
در هر حال آهنگ روز سه شنبه 87.3.21: مهره مار از سعید آسایش.
این آهنگو انتخاب کردم چون تقریبا یک ماهی بود که دوستم، فرناز هی ازش تعریف می کرد و دل منو می سوزوند. می گفت: نمی دونی چقدر قشنگه! اما من موفق نشده بودم گوشش کنم.
اما راستش من اونقدا هم ازش خوشم نیومد. شما گوش کردید؟ خیلی عشوه ای می خونه!
راستی آهنگ روز شما چی هست؟

سلام...


سلام.
من اینجام تا هر چی دلم خواست بگم، البته اگه با گفتنشون واسم اتفاقی نمی افتاد!
امیدوارم بتونم وبلاگ خوبی داشته باشم. دیگه اینکه... دیگه چیزی ندارم که بگم!
اما مطمئنم می تونم احساساتمو اینجا با شما در میون بذارم.
شب و روزتان به خیر.